این پرسش، مرزهای علم، فلسفه و معنویت را به چالش می‌کشد. برای بررسی این ایده‌ی جسورانه، بیایید لایه‌های مختلف آن را بشکافیم:

۱. صفات عرفانی از منظر علمی: چه چیزی را می‌خواهیم مهندسی کنیم؟

  • مغز عارفان: مطالعات fMRI روی راهبان بودایی و مرتاضان نشان می‌دهد تجربیات عرفانی با فعالیت خاص در لوب آهیانه‌ای و سیستم دوپامینرژیک مرتبط است.

  • ژن‌های بالقوه: ژن‌هایی مانند VMAT2 (که گاهی "ژن معنویت" نامیده می‌شود) با گرایش به تجربیات فرامادی ارتباط دارند، اما این ارتباط‌ها پیچیده و چندعاملی هستند.

  • محدودیت‌های شناسایی: حتی اگر بتوان الگوی عصبی-ژنتیکی خاصی یافت، "تجربه‌ی عرفانی" ترکیبی از عوامل بیولوژیک، روانشناختی و فرهنگی است.

۲. چالش‌های فنی مهندسی ژنتیک معنویت

  • پیچیدگی چندژنی: برخلاف صفات ساده‌ای مثل رنگ چشم، "عرفان" احتمالاً تحت تأثیر صدها ژن با اثرات کوچک است.

  • مشکل اپیژنتیک: حتی با اصلاح ژنتیک، محیط رشد و تربیت در فعال‌سازی این صفات نقش کلیدی دارد (مثل اثر "آمادگی زیستی" در مقابل "تحقق بالفعل").

  • معضل نوروساینس: ما هنوز نمی‌دانیم چگونه ترکیب خاصی از نورون‌ها "اتحاد با وجود مطلق" را ایجاد می‌کند.

۳. پارادوکس اخلاقی-معنوی

  • تناقض ذاتی: اگر عرفان حاصل تلاش خودساخته‌ی فرد باشد، آیا "تحویل آماده‌ی" آن از طریق ژنتیک، ذات سلوک معنوی را نقض نمی‌کند؟

  • سوءاستفاده‌های احتمالی: تصور کنید حکومتی بخواهد "انسان‌های عارف‌مآب" طراحی کند که در برابر ظلم بی‌تفاوت باشند!

  • کالایی شدن تجربه‌های مقدس: تبدیل شدن عرفان به یک "محصول ژنتیک لوکس" برای ثروتمندان.

۴. سناریوهای محتمل آینده

  • بهبود توانایی‌های مرتبط: شاید بتوان حافظه‌ی معنوی (برای مراقبه) یا آستانه‌ی تحمل درد (برای ریاضت) را تقویت کرد.

  • خطر ایجاد "عرفان ساختگی": تحریک مصنوعی نواحی مغزی ممکن است تجربیاتی شبیه-عرفانی ایجاد کند که فاقد عمق اگزیستانسیال هستند.

  • تقویت جنبه‌های شناختی: مهندسی ژنتیک ممکن است به جای خود عرفان، توانایی‌های ذهنی لازم برای سلوک (مانند تمرکز یا همدلی عمیق) را ارتقا دهد.

جمع‌بندی فلسفی

فناوری می‌تواند "شرایط لازم" برای عرفان را بهبود بخشد، اما "شرایط کافی" همچنان نیازمند اراده‌ی آزاد، رنج انسانی و جستجوی معناست. همانطور که هایدگر می‌گفت: "هیچ راهی برای معنویت وجود ندارد، معنویت خود راه است."

پرسش باز به شما: اگر روزی ثابت شود که تجربه‌ی اتصال به وجود برتر صرفاً یک پدیده‌ی نوروبیولوژیک است، آیا باز هم برایتان ارزشمند خواهد بود؟